کد مطلب:28674 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

حمله امام به گروهی که معاویه در آن بود












2544. الأخبار الطّوال:علی علیه السلام به جلوداریِ سپاهی نزدیك به دوازده هزار سوار از حجازیان، شامل قریشیان و انصار و دیگران به جمعی كه معاویه در آن بود، حمله بُرد. ایشان و افراد مقابل به گونه ای تكبیر گفتند كه زمین لرزید. صفوف سپاه شام از هم گسیخت و پرچم هاشان زیر و زِبَر شد و [ آن قدر عقب نشستند كه] به معاویه رسیدند كه بر منبرش نشسته بود و همراهِ عمرو بن عاص به سپاه می نگریست. در این حال، اسبش را خواست تا سوار شود.

آن گاه، شامیان از پسِ آن گریز، پیش رفتند و گرد آمده، به سوی عراقیان روی نهادند و چندان در برابر هم مقاومت ورزیدند كه شب میانشان پرده انداخت.[1].

2545. وقعة صِفّین:علی علیه السلام بر اسبی به نام «مُرتجز» بر نشست كه از آنِ پیامبر خدا بود و آن گاه، به پیشاپیش صف ها تاخت. پس گفت:«استر را بیاورید، استر را بیاورید!».

استرِ پیامبر خدا، با نامِ «شَهباء» را برایش آوردند. وی بر آن بر نشست و دستار سیاه پیامبر خدا را بر بست و ندا داد:«ای مردم! هر كه جانش را به خدا بفروشد، سود می كند. امروز، روزی است كه آینده از آنِ همان است! همین گونه كه شما زخم می بینید، دشمنتان نیز زخم می بیند».

میانِ ده تا دوازده هزار تَن نزد علی علیه السلام گرد آمدند و شمشیرهاشان را بر شانه نهادند. علی علیه السلام، سوار بر استرِ پیامبر صلی الله علیه وآله، یگان یگان از پیشاپیش ایشان می گذشت... پسر عَدیّ بن حاتم با پرچمش به دنبال وی روان بود... اَشتر نیز پیش تاخت... و آن گاه، افراد یك پارچه حمله آوردند، چندان كه همه صف های شامیان در هم شكست. آنان به هر چه می رسیدند، آن را در هم می كوبیدند تا آن كه نبرد به خیمه گاه معاویه كشیده شد. علی علیه السلام با شمشیر خویش، ایشان را می زد و می گفت:

«ایشان را می زنم، ولی معاویه را نمی بینم

آن تَنْگْ چشم بزرگْ شكم را كه در ژرفایِ آتش جهنّم جای گرفته است!».

معاویه، اسب خویش را خواست تا با آن بگریزد. آن گاه كه پا در ركاب نهاد، این ابیاتِ عمرو بن اِطنابه را برخواند:

پاكْ دامنی و آزمونْ دیدگی ام مرا پرهیز داد [ از این كه بگریزم]

[ پس ماندم تا بجنگم] و به بهایی بزرگ، ستایش دیگران را جلب كنم.

جانِ خود را به آنچه ناخوشایند است، وا می دارم

و بر سر پهلوانِ كوشنده می كوبم.

هر گاه اضطراب به سراغم می آید و دلم را لرزه فرا می گیرد

[ به خود ]می گویم:در جای خود بمان كه یا [ با مقاومت و پیروزی] ستوده شوی و یا [ با مرگ] راحت یابی.

[ از آن رو مقاومت می كنم] كه از یادگارانِ شایسته دفاع كنم

و آن گاه، از ناموس راستین حمایت ورزم،

با شمشیری كه همانند بلور سنگ نمك، می درخشد

و با جانی كه به زشتی تن در نمی دهد.

سپس گفت:ای پسرِ عاص! امروز [ روز] پایداری است و فردا [ هنگام ]سرافرازی! راست گفتی. وضع امروز ما مصداق سخن ابن ابی اقلع است:

مرا چه ضعف است، حال آن كه خودْ تیراندازی قابِل هستم

و كمانم را زِهی درهم تنیده است؟

[ همان كمانی كه] تیرهای پهن و دراز در مقابلش فرو می افتند

مرگ، حق است و زندگی باطل!

پس معاویه پای از ركاب درآورد و فرود آمد و فریاد كمك خواهی از عكّیان واشعری ها را سر داد. آنان مقابلش ایستادند و [ برای اثبات دلاوری خود] پیش چشمش شمشیر بركشیدند و هر یك از آنها، دیگری را نكوهش كرد و سپس پراكنده شدند.[2].

2546. الأخبار الطّوال:علی علیه السلام در دل سپاه دشمن فرو می رفت و با شمشیرش چندان ضربه می زد كه تیغه آن كج می شد. سپس [ از دل سپاه] با اندامی خونْ رنگ برون می آمد تا تیغه شمشیرش را راست گردانَد. پس باز می گشت و [ باز] در دل سپاه فرو می شد. [ قبیله] ربیعه در همراهی با وی و پایداری در جنگ، از كوشش فروگذار نكردند. آن گاه، ایشان به معاویه نزدیك شدند. وی به عمرو گفت:چه می اندیشی؟

گفت:خیمه گاهت را ترك كن!

معاویه از منبری كه بر آن بود، فرود آمد و خیمه گاهش را ترك گفت. ربیعیان و پیشاپیشِ آنان علی علیه السلام، پیش تاختند تا بر سراپرده معاویه چیره شدند. پس آن را دریدند و بازگشتند. آن شب، علی علیه السلام در میان [ مردم] ربیعه خوابید.[3].









    1. الأخبار الطوال:181.
    2. وقعة صفّین:403، بحار الأنوار:436/510/32، شرح نهج البلاغة:58/8.
    3. الأخبار الطوال:183.